حامی ِ باباحامی ِ بابا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

زندگی دونفره بابایی و حامی

حرفهای ناب

همه ما خودمان را چنین متقاعد می كنیم كه زندگی بهتری خواهیم داشت اگر: شغلمان را تغییر دهیم مهاجرت كنیم با افراد تازه ای آشنا شویم ازدواج كنیم فكر میكنیم،* زندگی بهتر خواهد شد اگر: ترفیع بگیریم اقامت بگیریم با افراد بیشتری آشنا شویم بچه دار شویم و خسته می شویم وقتی: می بینیم رئیسمان ما را درک نمی کند زبان مشترك نداریم همدیگر را نمی فهمیم می*بینیم كودكانمان به توجه مداوم نیازمندند بهتر است صبر كنیم ...     با خود می گوییم زندگی وقتی بهتر خواهد شد كه : رئیسمان تغییر ك...
21 خرداد 1392

هم راه......

: راه هر چقدر هم دور باشد ..... هر چقدر هم سخت باشد .... هر چقدر هم محال به نظر برسد .... راهی ست که خودت پیش گرفته ای ....... فقط حواست باشد ..... در انتخاب هم راه دقت کن ....... چون راه سخت را میتوان آسان طی نمود .... به شرط داشتن همراه خوب ........از همین امروز تا همیشه.... ...
15 خرداد 1392

آدمهای قصه ی من....

١) خدایا لطفا برو و به بعضی از آنهاییكه ایمان آورده اند یادآوری كن كه تو خدا هستی نه آنها !! ٢) حامی جان امشب میخوام برات از آدمهایی بنویسم که خیلی زیاد باهاشون در ارتباط خواهیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بود.....من تجربه ی خودم رو  راجع به برخوردهام مینویسم....شاید به دردت خورد..... بعضی از اطرافیانم جامدند!! تمام ابعاد ذهنشان  مشخص و قابل حدس است. آنچه که در مغزشان به عنوان « خوب و بد»، «باید و نباید » حک شده، درگذر زمان تغییر چندانی نمی کند. بعد از چند سال هم که می بینیشان عیناً همانند که بودند، حتی لباس پوشیدن یا مدل ...
8 خرداد 1392

بیا هر شب...

به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها دلم تنگ است بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه در این ایوان سرپوشیده وین تالاب مالامال دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ بهشتم نیز و هم دوزخ به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها و من می مانم و بیداد بی خوابی در این ایوان سرپوشیده ی متروک شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها پرستو ها بیا امشب که ...
7 خرداد 1392